زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا
بیا که گـریه کـنـم لحـظـه های آخـر را بخوان ز چشم ترم حال و روز خواهر را دلـم قـرار نـدارد بـیـا که تـا دم صـبـح بـنـالم از سر شب روضه های مادر را پرید خواب رباب از خیال حرمله باز گرفـته است به چـادر گلوی اصغر را خـدا کند که بمیرم در این شب و فردا که روی نـیزه نبـینم ســــر بــرادر را خـدا کند که نـبـیـند دو چـشم مـبـهـوتم به زیـر بـوســۀ نـیـزه تـن مـطـهـر را خـدا کند که نبـینم به روی طشت طلا جسارت نـوک چوب و لبـان پـرپر را خـدا کند که نـبـینم به زیر آتـش و دود به دست قـاتـل تـو پـاره های معجر را |